حضرت علی

مناجات علی امشب ز نخلستان نمی آید
مسجد کوفه پر از جمعیت و مولا نمی آید
دامن مادر گرفته گوشه ی ویرانه طفلی
گوید ای مادر بگو امشب چرا بابا نمی آید


 www.alimahdiyar.blogfa.com

۰۸ مرداد ۹۲ ، ۰۶:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر

ماه رمضان

۰۸ مرداد ۹۲ ، ۰۵:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر

نامه ای به زبان ریاضی به امام زمان (عج)

به ما گذشت نیک و بد، اما تو روزگار فکری به حال خویش کن، این روزگار نیست...

 

آقای من : تو در نهایتی خواهی آمد که حد تابع دنیا نیست.تو در کنجی از جغرافیای زمین طلوع خواهی کرد که جواب نهایی تمام معادلات زمین است.

آقای من ...

ادامه مطلب...
۰۷ تیر ۹۲ ، ۰۵:۴۹ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر

محبت امام زمان (عج) چگونه است؟

محبت امام زمان (عج) چگونه است؟ه
 
 

من نمی دانم، شما در باره محبت  چه فکر می کنید ؟

یا حال وهوای  شما  چگونه است تا برای شما محبت امام زمان (عج) را توضیح دهم .

فقط  میدانم با اینکه تا حالا یار ویاورش نبودیم ولی ما رابسیار دوست دارد.

میدانم اگر دوستش داشتیم ومحبت اورا می فهمیدیم، کاری انجام می دادیم!

اگر همیشه به بدی های خودمان فکر می کنیم،یا می گوییم اوبسیار خوب است وما بسیار بد شاید این سبب جدایی وفاصله ما شده است.پس بخوان این داستان را شاید متوجه شوی مهر ومحبت امام زمانت چکونه است؟

دانشمندان چینی به نام "کنفوسیوس" روش خاصی برای درس دادن داشت. شاگردانش جداگانه مطالعه می کردند وهروقت سوالی داشتند  نزد استاد می آمدند وبا او در میان می گذاشتندو کنفوسیوس آنها را راهنمایی می کرد، روزی یکی از شاگردانش از او پرسید:

معنای مهر ومحبت چیست؟

استاد پاسخ داد:معنایش" مردم دوستی است".

روز دیگر شاگرد دیگری همین سوال را مطرح کرد.کنفوسیوس  پاسخ داد:

محبت به معنای آن است که" آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران  نیز نپسندی"

روز سوم شاگرد دیگری همین سوال را کرد استاد پاسخ داد:

به معنای آن است که "انسان بتواند جلوی خود را بگیرد وهمواره با ادب باشد"

حاضران از پاسخ های گوناگون استاد تعجب کردند وازاو پرسیدند:

 چرا به یک پرسش پاسخ های  متفاوت دادی؟

کنفوسیوس گفت:سوال یکی بود اما سوال کننده یکی نبود،سه نفر با تفکرات، حالات ونظرات مختلف بودند

 ومن به هر کدام بر اساس اندیشه هایشان پاسخ دادم.

شاید امام زمانت(عج) بر حسب تفکر حالات وکردارت به شما پاسخ دهد پس بیاندیش که چگونه ای تا پاسخ را بیابی...اللهم عجل لولیک الفرج.آمین.

۰۷ تیر ۹۲ ، ۰۵:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر

دین در دوران آخرالزمان

عوامل فراوانی روز به روز حقیقت تابناک دین را در هاله ای از ابهام فرو می برند. از این رو همواره دین رو به کمرنگ شدن در جوامع می رود و خرافات و انحرافات فراوانی گریبان گیر آن می شود.به صورتی که وقتی حضزت مهدی(ع) قیام نمایندقبار از چهره ی دین بر می گیرد. همگی گمان می کنند که این دین جدیدی است که آن حضرت ارائه می فرماید. امیرالمومنین علی(ع) این حقیقت را اینگونه بیان فرموده است: رسول گرامی اسلام(ص) نیز می فرماید:

"اللهم عجل لولیک الفرج"

۱۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۷:۳۲ ۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر

وصیت نامه ی شهیدحاج یونس زنگی آبادی

 

بسم الله الرحمن الرحیم
علی(ع):  (بالاترین مرگها شهادت است)
ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص.           (قرآن کریم)
(همانا خدا دوست می دارد کسانی را که در راه او صف زده، گویا ایشانند بنیانی ساخته شده )
با سلام بر امام زمان(عج) ، رهبر انقلاب ، رزمندگان ، شهداء و شما ملت شهید پرور؛
هر بار که عملیاتی می شود چندین نفر از یاران امام از جمع رزمندگان به سوی معشوق رهسپار میشوند و دعایشان که اول پیروزی بر دشمن و بعد شهادت است مستجاب می شود. دعای ما نیز این است و حال نمیدانم که در این عملیاتهای آخرین آیا خداوند رحمان دعای این عبد منان و ذلیل را مستجاب می کند یا نه. بلی این راهی است رفتنی و همگی باید از این گذرگاه و این کاروان که دنیاست عبور کنند، با توشه هایی که خودشان برداشته اند و کِشتی که روی این مزرعه انجام داده اند، باید رفت و هیچ تردیدی در آن نیست. حالا که باید برویم چه بهتر از اینکه در راهی خوب قدم بگذاریم و در آن برویم، ما که در این راه قدم گذاشته ایم امیدوارم که خداوند ما را ثابت قدم بدارد و به برکت خون شهداء ما را نیز ببخشد. من از خدا می خواهم که مرگ مرا شهادت و در راهش از من قبول بفرماید و ما را در جوار رحمتش با شهدای مخلص همراه بفرماید. این مسیر، مورد تأیید انبیاء و اولیاء خدا بوده و امیدوارم که بتوانم خودم را در این مسیر حفظ کنم و نلغزم و از خدا میخواهم مرا ثابت قدم بمیراند. مسئله ای که هست این است که این بدن برای روح انسان قفس است و روح ملکوتی انسان در آن زندانیست و این بدن است و دست ماست که چگونه آنرا بکار ببریم، آیا او را در راه صاحبش تعلیم دهیم و یا دشمنش که هوای نفس و شیطان است و بعد از تعلیم با مرگ است که قفل این قفس شکسته شده و روح انسان پرواز می کند، به سوی رب و حال مانده است برداشت بذری که در این دنیا کاشته ایم، خوب کاشته ایم که موقع برداشت خوب برداشت کنیم و یا بد کاشته ایم که مطابقش برداشت کنیم. میخواستم سخنی هم با ملت داشته باشم اما می بینم که فهم ملت بالاتر از سخنان من است و بالاتر از صحبتهایی که من می کنم ولی بخاطر یادآوری چند کلمه ای میگویم همانطور که دیگر شهدای عزیز ما در وصیتنامه های خود ذکر کرده اند و همانگونه که شما به آن عمل می کنید این است که مواظب منافقین داخلی باشید و نگذارید آنها پا روی خون شهدای ما بگذارند و ثمره خون شهدای ما را پایمال کنند و همانگونه که تا به حال ثابت قدم بوده اید از این به بعد نیز پا در رکاب باشید. عرضی هم با خانواده دارم و این است که خوشحال باشید، توانستید هدیه ای یا بهتر است بگویم امانتی که خدا بدست شما داده است توانستید به نحو احسن تربیت کرده و به راه خدا رهسپار کنید و امانت او را پس دهید. اگر می خواهید فغان و زاری کنید در فقدان من، من حرفی ندارم اما شما کمی فکر کنید آیا خون ما از خون امام حسین(ع) ، حضرت علی اکبر(ع) ،72 تن از یاران عاشورا و یاران حسین(ع) رنگینتر است. از آنها بگذریم چون به پای آنها نمی رسیم آیا خون ما از شهدای عملیاتهای قبل رنگینتر است. چگونه آنان در راه حق فدا شدند ما هم مثل آنها و از آنها کمتر، از این که بگذریم آیا شما از زینب(س) بالاترید آیا از فاطمه زهرا(س) بالاترید آیا از مادران و پدران دیگر شهدای ما بالاترید، چطور آنها در فقدان عزیزانشان صبر می کنند و شکوه و شکایت را برای آخرت می گذارند، در آنجا به شکایت قوم ظالم برخیزید شما نیز دل خود را پهلوی دل آنها بگذارید و خود را مانند آنها کنید اجر و ثوابش بیشتر از ناله و گریه و زاری کردن است. از شما می خواهم مرا عفو کنید زیرا نتوانستم آنطور که شما می خواستید باشم امیدوارم که مرا ببخشید. در ضمن لازم است که بگویم برای من نماز قضا بخوانید و تعداد 18 روزه قضا دارم که اگر موفق نشدم بگیرم شما بگیرید. دیگر عرضی که قابل گفتن باشد  ندارم فقط از شما می خواهم که امام امت را تنها نگذارید و از خدا میخواهم که امام  امت را تا ظهور حضرت حجت(عج) حفظ کند. رزمندگان اسلام را پیروز فرماید، ظهور امام زمان(عج) را نزدیک فرماید و اسلام را در سراسر جهان با نابودی کفر رایج بگرداند. آمین یا رب العالمین.
در قاموس شهادت واژه ای بنام وحشت نیست.
از همگی می خواهم که اگر بدی از ما دیدید عفو نمائید.
(خدایا خدایا تو را به جان مهدی تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار)
حاج یونس زنگی آبادی

۱۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۶:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر

خاطرات شهدا3 (دستگیری از والدین)

 

 علی اصغر ابراهیمی

با این که سن و سال کمی داشت،کمک حال پدر و مادر بود و بیش تر خریدهای خونه رو خودش انجام می داد. اون روز مادر منتظر علی اصغر نشد و خودش رفت خرید. وقتی علی اصغر برگشت، دید مادر تازه از خرید اومده!مادر رو نشوند و یه پتویی روش انداخت بعدش هم رفت آب میوه آورد و داد دستش و گفت: مادر جون بخور.همون ایّام پدرش داشت خونه را تعمیر می کرد. علی اصغر پدر رو قانع کرده بود که کارها رو بسپره دستش و به پدر  می گفت من خودم هستم، شما استراحت کنید.

(خاطرات سردار شهید علی اصغر ابراهیمی،کتاب: تبسم آسمانی) 

 

                                                                           التماس دعا...

۲۵ فروردين ۹۲ ، ۰۸:۱۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر

خاطرات شهدا2(مسئولیت هدایت)

 

همسر شهید همت می گه:اخلاقم طوری بود که اگه می دیدم کسی خلاف شرع می گه،باهاش جر و بحث می کردم. یه روز بهم گفت: باید با منطق حرف بزنی.بهش گفتم: ولی آدم رو مسخره می کنن. گفت: می دونی ما در قبال کسانی که راه کج میرن مسئولیم! حق نداریم باهاشون برخورد تندی داشته باشیم. از کجا معلوم که ما با این شکل صحبت کردن توی انحراف اینها نقش نداشته باشیم؟ وقتی بهش گفتم آخه تو کجایی که مقصر باشی؟گفت: چه فرقی می کنه؟ منِ نوعی، برخورد نادرستم، سهل انگاریهام، کوتاهیام، همه اینا باعث انحراف میشه...واقعاً ما کجا وآن ها کجا...

(برگرفته از کتاب: به مجنون گفتم زنده بمان)

 

                                                      التماس دعا...

۲۳ فروردين ۹۲ ، ۱۵:۴۹ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر

خاطرات شهدا1(فداکاری و اخلاص)

سلام دوستای گلم اگر خدا بخواهد و شهدا لایق بدونن از امروز می خوام این قسمت رو اختصاص بدم خاطرات شهدا و در هر بار به روز رسانی وب اگه لایق باشم یه خاطره جدید رو براتون به نمایش بذارم می دونم این کار در برابر عظمت شهدا کمه اما انشاءالله خودشون قبول می کنن...

نصف شب از شناسایی برگشته بود،وقتی دید بچّه ها توی چادر خوابن داخل نیومد و همون جا بیرون چادر خوابید. بسیجی اومده بود نگهبان بعدی رو صدا بزنه ایشون رو نشناخت و شروع کرد با قنداق اسلحه به پهلوش زدن هی می گفت پاشو نوبت پستته.بلأخره مهدی اسلحه رو ازش می گیره و تا صبح نگهبانی میده.صبح زود نگهبان پست بعدی به بسیجی میگه چرا دیشب منو صدا نزدی؟ بسیجی میگه پس دیشب چه کسی رو بیدار کردم؟ ته توی قضیه رو که در میاره می بینه دیشب فرمانده لشکر یعنی مهدی زین الدین رو فرستاده بود نگهبانی!

                                           شهدا التماس دعا...

۲۲ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۱۸ ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر

یا مهدی...

imam zaman 131
۰۶ فروردين ۹۲ ، ۰۶:۰۱ ۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر