![]() |
|
من نمی دانم، شما در باره محبت چه فکر می کنید ؟
یا حال وهوای شما چگونه است تا برای شما محبت امام زمان (عج) را توضیح دهم .
فقط میدانم با اینکه تا حالا یار ویاورش نبودیم ولی ما رابسیار دوست دارد.
میدانم اگر دوستش داشتیم ومحبت اورا می فهمیدیم، کاری انجام می دادیم!
اگر همیشه به بدی های خودمان فکر می کنیم،یا می گوییم اوبسیار خوب است وما بسیار بد شاید این سبب جدایی وفاصله ما شده است.پس بخوان این داستان را شاید متوجه شوی مهر ومحبت امام زمانت چکونه است؟
دانشمندان چینی به نام "کنفوسیوس" روش خاصی برای درس دادن داشت. شاگردانش جداگانه مطالعه می کردند وهروقت سوالی داشتند نزد استاد می آمدند وبا او در میان می گذاشتندو کنفوسیوس آنها را راهنمایی می کرد، روزی یکی از شاگردانش از او پرسید:
معنای مهر ومحبت چیست؟
استاد پاسخ داد:معنایش" مردم دوستی است".
روز دیگر شاگرد دیگری همین سوال را مطرح کرد.کنفوسیوس پاسخ داد:
محبت به معنای آن است که" آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران نیز نپسندی"
روز سوم شاگرد دیگری همین سوال را کرد استاد پاسخ داد:
به معنای آن است که "انسان بتواند جلوی خود را بگیرد وهمواره با ادب باشد"
حاضران از پاسخ های گوناگون استاد تعجب کردند وازاو پرسیدند:
چرا به یک پرسش پاسخ های متفاوت دادی؟
کنفوسیوس گفت:سوال یکی بود اما سوال کننده یکی نبود،سه نفر با تفکرات، حالات ونظرات مختلف بودند
ومن به هر کدام بر اساس اندیشه هایشان پاسخ دادم.
شاید امام زمانت(عج) بر حسب تفکر حالات وکردارت به شما پاسخ دهد پس بیاندیش که چگونه ای تا پاسخ را بیابی...اللهم عجل لولیک الفرج.آمین.
"اللهم عجل لولیک الفرج"
با این که سن و سال کمی داشت،کمک حال پدر و مادر بود و بیش تر خریدهای خونه رو خودش انجام می داد. اون روز مادر منتظر علی اصغر نشد و خودش رفت خرید. وقتی علی اصغر برگشت، دید مادر تازه از خرید اومده!مادر رو نشوند و یه پتویی روش انداخت بعدش هم رفت آب میوه آورد و داد دستش و گفت: مادر جون بخور.همون ایّام پدرش داشت خونه را تعمیر می کرد. علی اصغر پدر رو قانع کرده بود که کارها رو بسپره دستش و به پدر می گفت من خودم هستم، شما استراحت کنید.
(خاطرات سردار شهید علی اصغر ابراهیمی،کتاب: تبسم آسمانی)
التماس دعا...
همسر شهید همت می گه:اخلاقم طوری بود که اگه می دیدم کسی خلاف شرع می گه،باهاش جر و بحث می کردم. یه روز بهم گفت: باید با منطق حرف بزنی.بهش گفتم: ولی آدم رو مسخره می کنن. گفت: می دونی ما در قبال کسانی که راه کج میرن مسئولیم! حق نداریم باهاشون برخورد تندی داشته باشیم. از کجا معلوم که ما با این شکل صحبت کردن توی انحراف اینها نقش نداشته باشیم؟ وقتی بهش گفتم آخه تو کجایی که مقصر باشی؟گفت: چه فرقی می کنه؟ منِ نوعی، برخورد نادرستم، سهل انگاریهام، کوتاهیام، همه اینا باعث انحراف میشه...واقعاً ما کجا وآن ها کجا...
(برگرفته از کتاب: به مجنون گفتم زنده بمان)
التماس دعا...
نصف شب از شناسایی برگشته بود،وقتی دید بچّه ها توی چادر خوابن داخل نیومد و همون جا بیرون چادر خوابید. بسیجی اومده بود نگهبان بعدی رو صدا بزنه ایشون رو نشناخت و شروع کرد با قنداق اسلحه به پهلوش زدن هی می گفت پاشو نوبت پستته.بلأخره مهدی اسلحه رو ازش می گیره و تا صبح نگهبانی میده.صبح زود نگهبان پست بعدی به بسیجی میگه چرا دیشب منو صدا نزدی؟ بسیجی میگه پس دیشب چه کسی رو بیدار کردم؟ ته توی قضیه رو که در میاره می بینه دیشب فرمانده لشکر یعنی مهدی زین الدین رو فرستاده بود نگهبانی!
شهدا التماس دعا...