با این که سن و سال کمی داشت،کمک حال پدر و مادر بود و بیش تر خریدهای خونه رو خودش انجام می داد. اون روز مادر منتظر علی اصغر نشد و خودش رفت خرید. وقتی علی اصغر برگشت، دید مادر تازه از خرید اومده!مادر رو نشوند و یه پتویی روش انداخت بعدش هم رفت آب میوه آورد و داد دستش و گفت: مادر جون بخور.همون ایّام پدرش داشت خونه را تعمیر می کرد. علی اصغر پدر رو قانع کرده بود که کارها رو بسپره دستش و به پدر می گفت من خودم هستم، شما استراحت کنید.
(خاطرات سردار شهید علی اصغر ابراهیمی،کتاب: تبسم آسمانی)
التماس دعا...
با عرض سلام وخسته نباشید خدمت شما دوست بزرگوار
از امروز وبلاگ صبح ظهور شروع به پرداختن تخصصی به مساله مهم تزکیه نفس که متاسفانه به فراموش سپرده شده کرده است.
و امید داریم که با همکاری شما عزیزان بتوانیم افراد زیادی رو در این راه بیاوریم.و با این مساله اشنا کنیم.
از شما دعوت میکنم تا تشریف بیارین و با نظرات ارزشمندتون منو راهنمایی کنید.
و هر گونه پیشنهادی که داشتین بگین.
توضیحات کامل و همچنین پست اول این مبحث قرار داده شد.
منتظر حضور گرمتون هستم
یامهدی(عج)